روانشناسی مثبت گرا

روانشناسی مثبت گرا توسط مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی مطرح شد. این حوزه یکی از شاخه‌های روانشناسی است که بر موفقیت و شادی انسان تاکید دارد. روانشناسی مثبت گرا بر خلاف حوزه‌های پیشین، به آسیب و درمان اختلالات روانی توجه ندارد و بیشتر در تلاش است تا زندگی شادتری برای انسان به ارمغان آورد. به عبارت دیگر روانشناسان مثبت گرا بر شاد بودن و ارتقای سلامت روان افراد توجه دارند در حالیکه روانشناسان بالینی برای کاهش ناراحتی‌ها و اختلالات روحی انسان تلاش می‌کنند.

برای چندین دهه علم روانشناسی به بررسی، شناسایی و درمان بیماری‌ها، آسیب‌ها و نقص‌ها می‌پرداخت تا زمانی که مارتین سلیگمن بحث روانشناسی مثبت گرا را مطرح کرد. مارتین سلیگمن این گونه عنوان کرد که به جای توجه بر آسیب‌ها و بیماری‌ها، به افراد سالم و شاد بپردازیم که به دنبال رشد و موفقیت و خودشکوفایی هستند. با متمرکز کردن این افراد بر نقاط قوت و ویژگی‌های مثبت شخصیتی‌شان (مثل امید، خوشبینی، کارآمدی، انعطاف پذیری، مقاومت و غیره) می‌توان رشد و شکوفایی آن ها را تقویت کرد و امید به زندگی را در این افراد افزایش داد. بنیادی‌ترین اصل روانشناسی مثبت گرا زندگی کردن در حال است، به این معنی که بتوانیم فارغ از تجربیات گذشته و انتظارات آینده بیشترین بهره را از زندگی در لحظه ببریم.

روانشناسی مثبت گرا هم مانند هر شاخه‌ی علمی دیگر، منتقدانی نیز دارد. بخش قابل توجهی از این انتقادات به شخص مارتین سلیگمن و مدل‌هایی که ارائه کرده یا پروژه‌هایی که انجام داده مربوط می‌شود. اما بخش دیگری هم هست که اساسا این رویکرد را نقد می‌کند و معتقد است که روانشناسی مثبت گرا،‌ بار سنگین «داشتن حال خوب» را بر شانه‌ی خود افراد می‌گذارد. در حالی که واقعا گاهی شرایط محیطی و رویدادها به گونه‌ای است که باید به انسان‌ها حق بدهیم حال بد داشته باشند و احساسات منفی را تجربه کنند.

روانشناسی مثبت و سازمان‌ها، مورد بحث بسیاری از سازمان‌ها بوده است. مثبت گرایی در سازمان‌ها می‌تواند به رهبران کمک کند تا این زمینه‌ی کاری مهم را که در آن هویت افراد تعریف می‌شود، درک کنند، جایی که فرصت‌هایی برای رشد و تعامل فراهم می‌شود. ایجاد و حفظ مثبت ‌گرایی در محیط کار، خرد جمعی را قادر می‌سازد تا فعال شود و به طور موثر زندگی کنند، زیرا مثبت ‌گرایی از توانایی‌های فردی و جمعی انسان پشتیبانی می‌کند.